لنالنا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

لناخاله ریزه

تولد بابا وحید

14 آبان 91 همسر عزیزوبابای مهربون تولدت مبارک       امسال تولد بابا وحید رو تو دفتر گرفتیم (محل کار بابا) البته ساعت 30/10 شب خیلی خوب بود وخاطره انگیز چون اولین بار بود تو محل کار بابا براش تولد میگرفتیم . خیلی خوش گذشت تمام همکارها هم پایه !!!!!!!    جاتون خالی .         امیدوارم همیشه سایه همه پدر و مادر ها بالا سر بچه ها باشه   ...
20 آذر 1391

هدیه خاله بهار

این روز حدوداً 1 هفته بعد از عید قربانه . رفته بودیم با بهار بازار واسه خرید. ازاونجا که این لنا خانم ما عشقه رژلبه وما واسش نخریدیم شروع کرد به غر زدن وبهانه گیری . خودشم میدونه که من کوتاه نمیام به همین خاطر دست به دامن خاله بهار شد. بهار هم بهش گفت اگه قول بده بیخیال رژلب بشه براش یه هدیه خوب میخره لنا هم سریع تسلیم شد. از لنا پرسید چی بخرم برات لنا هم سریع گفت غاز باربی(گاز باربی).  بهار هم بدون چون وچرا گفت چشم شما جون بخواه ونتیجه این گاز قشنگ شد برای دیدن بقیه عکسهای غاز باربی تشریف بیارین ادامه مطلب   واقعا دست بهار جون درد نکنه خیلی قشنگه هم جای قابلمه چراغ د...
19 آذر 1391

کلبه درویش

یه شب که بی خوابی زده بود به سرمون طبق معمول رفتیم با ماشین یه چرخی بزنیم دور جزیره ولی سر در اوردیم از کلبه درویش  ووووو   از شانس ما تولد یه خانمی هم بود البته اونا داخل سالن نشسته بودن ما بیرون روی تخت. این دخمل ما هم بی جنبه گفت منم میخوام برم پیش اونا تولد بازی کنم خلاصه از ما که نههههههههههههه از لنا که میخوااااااااااااااااااااااام برمممممم  ودرآخر اگه گفتین کی برنده شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟                                     لطفا بیان ادامه ...
19 آذر 1391
1